شاعر : حبیب الله موحد نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : غزل
امشب عزیز فاطمه مهمان خواهر میشود فردا میان قتلگه درخون شناورمیشود
امشب درون خیمهگه دارد هزارانگفتگو فردا در این صحرا سرش دلدارخنجر میشود
امشب به سقا بس سخن گوید زسوزتشنگی فردا تمام بـاغ او لب تشنه پرپرمیشود امشب چو شمعی پُرشرر تا صبح میسوزد ولیفردازجورکوفیان بیعونوجعفرمیشود امشبهمه پروانههادوروبرش پَرمیزنند فردا فدای راه حق بیشیراصغر میشود
امشب یتیم مجتبی بنهاده سر دوش عمو فردا زسم اسبها صد پاره پیکرمیشود امشب مناجات حسین تاعرش اعلامیرود فردا سرش ازتن جدا مهمان مادرمیشود امشب کند زینب دعا هر گز نگردد صبحدمفردازجورخصم دون بییارویاورمیشود امشب زراز دشت خون زینب حکایتمیکند فـردا کنارعـلـقـمه او بیبـرادر میشود امشب برای روز نودرکف نمانده چارهاشفردا سر جانان جدا از تیغ و خنجر میشود